الآنِ اِنکَسَر ظَهری یا عباس!

ای شیر بیشه ی مولی الموالی

بنگر طفلان همه با جام خالی

چشم انتظارند   سقا ندارند

الآن انکسر ظهری یا عباس!

طفلان را بر جگر داغ لب تو

اطراف خیمه ی بی صاحب تو

تو برروی خاک      با جسم صد چاک

الآن انکسر ظهری یا عباس!

دیشب دور حرم گردیده عباس

امروز در موج خون خوابیده عباس

پشت و پناهم       بین اشک و آهم

الآن انکسر ظهری یا عباس!

ریزد بر زخمت ای در خون نشسته

اشک فاطمه ی پهلو شکسته

تنهای صحرا        عباس زهرا

الآن انکسر ظهری یا عباس!

مگذار این کوفیان راهم ببندند

من برتو گریم و اینان بخندند

داغت مرا کشت        خصمت چرا کشت

الآن انکسر ظهری یا عباس!

با هر زخمت دلم دارد سخن ها

در خیمه می روم تنهای تنها

رنگم پریده         قدم خمیده

الآن انکسر ظهری یا عباس!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *